عزیز دل مامان و باباعزیز دل مامان و بابا، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره
یکی شدن من و بابایییکی شدن من و بابایی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره
همخونه شدن من وباباهمخونه شدن من وبابا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات مامانی و مسافر تو راهیش

حس خوبیه

حس خوبیه وقتی که یکی دیگه رو تو دلت حس میکنی . همیشه فک میکردم جز همسرم اسماعیل دیگه هیشکی رو به این اندازه دوست نخواهم داشت .ولی الان یه ناز گل خانومی تو دلم جا خشک کرده که گاهی اینقدر به تکوناش فک میکنم که یادم میره اسماعیل داره نگام میکنه . الهی قربونت برم مامانی این روزا تکون تکونای ریزتو حس میکنم .مخصوصا شبا وقتی که میخوایم بخوابیم. خدایا شکرت که این حس و بهم هدیه دادی .اینکه معجزتو بهم نشون دادی .الان من تو دلم دو تا قلب میزنه .معجزه به این بزرگی داری نشونم میدی .ازت ممنونم خدا جونم. خیلی خوشحالم ... راستی مامانی من و بابات اسم محیا رو انتخاب کردیم .راستش پدر مادرم هم گیر دادن معصومه .اسم معصومه رو دوس دارم ها ولی ما زبو...
25 شهريور 1394

سلام دخمل مامان خوش اومدی

آخیش بالاخره روزای پر استرس تموم شد .دیروز رفتم دکتر سونوم کرد و ازمایش غربالگریو نگا کرد و گفت بچت سالمه .الهی قربونت برم تا بابا بیاد ببیندت سه بار پشت و رو شدی .بعدشم گفت که دخملی . نمیدونی باباییت چقدر ذوق کرده بود .خدارو شکر عزیزدلم که سالمی و دخملی. بوس بوووس
18 شهريور 1394
1